جستجو
فارسی
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
عنوان
رونویس
برنامه بعدی
 

آگاهی از اینکه کدام استاد، راهب، یا کشیش، حقیقی هستند، قسمت ۲ از ۱۰

2024-08-13
Lecture Language:English
جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
کوه‌ها و جنگل‌های هیمالیا، هنگام غروب بسیار سریع تاریک می‌شوند. خب، وقتی من آنجا بودم، خیلی سریع تاریک می‌شد. گاهی به کتابخانه می‌رفتم تا چند کتاب امانت بگیرم یا در آنجا چیزی بخوانم، و بعد حتی وقتی آنها تعطیل میشدند و من باید به خانه می‌رفتم، مسافت زیادی برای پیاده روی داشتم. […] در آن مسیرهای جنگلی، گاهی هیچ کسی را نمی‌بینید. گاهی به ندرت، شاید شانس بیاورید که یک راهب، یک راهب مسن ببینید و او فقط یک ورقه پلاستیک بالای سرش دارد که از شاخه‌های درختان اطراف توسط برخی از دوستدارانش یا شاید خودش ساخته شده. [...]

دیدن این راهبان، همیشه برای من مثل یک سعادت بود. اول از همه، چون مسیر خیلی خلوت بود، هیچ‌کسی آنجا نبود. و دوم اینکه چون آنها برای من مظهر تقدس هستند، ارتباط بین انسان‌ها و چیزی بزرگتر از زندگی، چیزی که با خدا و بهشت‌ها مرتبط است. پس از خیلی وقت پیش، همیشه هر زمان هر راهبی که می‌دیدم، برایم ارزشمند بود. حتی در هر شهری، در هند، شانس بیشتری برای دیدن راهبان خوب، بسیار خالص و ساده دارید. آنها همه جا راه می‌روند. پولی در جیب ندارند.

یک بار با راهبی آشنا شدم که بعدها معلم من در هندوئیسم شد و تحت تعلیم او راهبه هندو شدم. او هیچ پولی نداشت، پس همه جا پیاده می‌رفت. و بعد راه افتاد تا دوستش را در معبد دیگری ببیند. در آن زمان مقداری پول داشتم. هوا خیلی تاریک بود، پس از او خواستم که به ایستگاه اتوبوس برویم و در عمر طولانی‌اش اولین بار بود که با اتوبوس میرفت. بعد به معبدی رفتیم و دوست راهبش و دستیاران او و برخی از مریدان زن در آنجا برای ما غذا درست کردند. بسیار سخاوتمند و مهربان بودند. و نهر بزرگی در کنار آن معبد بود و آنجا بود که یک راهبه هندو شدم.

من اکنون دیگر آن (ردا) را نمی‌پوشم اما هنوز این اسم راهبه بودنم که «مانداکینی گیری» بود را دارم. «گیری» یک سُنّت است، یکی از مدارس ِ بزرگ راهبان سنتی در هند است. به من گفتند که ردپای آن به (شانکارا) که بنیانگذار بزرگ یکی از سنت‌های سخت‌گیرانهٔ راهبان هندو است، می‌رسد. در هند، همه راهبانی که دیدم، اکثراً بسیار بسیار پاک بودند. و آنها در همه جا راه می‌رفتند. آنها واقعاً فقط سه تکه پارچه به تن داشتند. و اگر یکی را بشویند، صبر می‌کنند تا خشک شود و دیگری را می‌شویند؛ آنها همه را در یک روز نمی‌شویند.

در آیین بودایی، بودا گفت که در "عصر پایان دارما"، فرزندان مایا راهب می‌شوند تا مردم را فریب دهند - افراد آسیب‌پذیر را، آنهایی که از دردسر در آخرت و این زندگی می‌ترسند و آنانی که به دنبال ِ پناه و حفاظت از جانب این راهبان هستند - آنها (راهبان) برای مردم مشکلات زیادی می‌سازند. من زیاد شنیده‌ام. نمی‌دانم در بسیاری از کشورهای دیگر هست یا نه، اما در برخی از آنها زیاد شنیده ام و بسیار غم‌انگیز بود. اما معتقدم هنوز راهبان خوب زیاد هستند؛ به همین دلیل به شما گفتم که اگر می‌توانید به آنها کمک یا حمایت کنید.

در سنت‌های دیگر، من چیز زیادی در مورد مشکلات نشنیده‌ام، مثلا شاید در بودیسمِ هوآ هائو یا بودیسمِ نام کواک، که با عشق به آن، بودیسمِ نارگیل نیز می‌گویند. زیرا بنیانگذار آن یک استاد بزرگ، 'نگوین تان نام'، برای زنده ماندن فقط نارگیل می‌خورد و آب نارگیل می‌نوشید. اوه، حالا که صحبت از نارگیل شد، من عاشق نارگیل هستم. در کشور ویتنام (آولاک)، من نارگیل‌های خوب زیادی خوردم. انواع مختلفی از نارگیل هست. در تایلند و فیلیپین نیز انواع مختلفی هست. بهترین نوع آن آنقدر معطر و شیرین است که می‌توان تا ابد از آن خورد. و برخی دیگر از [انواع ِ] نارگیل این‌طور نیستند، ساده‌تر هستند. طعم زیادی ندارند. در تایلند که بودم تعداد زیادی از آن نارگیل‌های معطر را داشتیم، در ویتنام (آولاک) هم همینطور. فیلیپین نیز چنین نوعی دارد.

یک بار در جزایر کِیمَن بودم زیرا نتوانستم مدت زیادی در آمریکا بمانم. و در جزایر کیمن، روبروی خانه کوچکم، درختان نارگیل هم بود. و این نارگیل‌های ساحلی، واقعا بسیار شیرین و بسیار معطر بودند - درست مانند آنهایی که در تایلند، ویتنام (آولاک) یا فیلیپین هستند. نمی‌دانم چرا، شاید ساحل این طعم را به آن می‌دهد. ساحل شنی؛ یک نوع ساحل خصوصی بود. یک خانه بسیار ارزان. از آن خانه‌ها که هر جایی برای اجاره هست، و در شهر نبود. یک ساعت طول می‌کشید تا از شهر، نزدیک‌ترین بازار به آن خانه، رانندگی کرد، بسیار دور از شهر بود. و من در آنجا تنها زندگی کردم. هر وقت نمی‌توانستم در آمریکا بمانم، مجبور بودم مدتی به آنجا بروم. خیلی خوب بود و از هیچی نمی‌ترسیدم. خیلی خوب بود.

آن موقع شاگردان کمی داشتم. هرچه افراد بیشتری را بشناسید، هرچه شاگردان بیشتری داشته باشید، حالتان بیشتر فرق خواهد کرد. کارماهای زیادی در اطراف آنها هست و به سراغ شما می‌آید. و بعد انواع مختلفی از بار، انواع مختلف ِ احساسات، حتی ترس نیز به شما می‌دهند. اما این است زندگی ِ یک به‌اصطلاح استاد. اگر می‌خواهید استاد شوید، باید با یکعالمه چیز حساب کنید که هرگز نمی‌دانستید میتواند برایتان اتفاق بیفتد. هر چه بیشتر بدهید، بیشتر نخواهید داشت - از نظر معنوی نه؛ از نظر مادی، بله. خب، واقعاً نمی‌دانم، حقیقتا، آیا اگر از نظر مادی بیشتر بدهید، بیشتر دارید یا نه. فقط مطمئن شوید که به اندازه کافی می‌دهید و به اندازه کافی برای خود نگه دارید. زیرا هرگز نمی‌دانید کارما چه می‌آورد. کارما ممکن است ازطرف خودتان نباشد؛ می تواند از شخص دیگری باشد. پس در همه چیز میانه‌رو باشید، آن‌وقت همه چیز خوب پیش می‌رود.

و برخی از شما می‌گویید که به هیچ راهبی برای دادن پیشکشی اعتماد ندارید. شما را سرزنش نمی‌کنم. فقط اینکه باید بدانید که کدام راهب خوب است که پیشکشی دهید. و هر راهبی که مقداری پول می‌خواهد به این دلیل که پول ندارد و می‌خواهد برای خود و نیز پیروانش کمی آسایش فراهم کند. شاید عده‌ای بیایند تا زیر دست آنها راهب و راهبه شوند و او باید از آنها مراقبت کند. شاید این‌طور باشد. این چیزی است که فکر می‌کنم اما چندان مطمئن نیستم. خیلی از مردم از راهبانی شکایت دارند که درخواست کمک مالی می‌کنند و انواع ترفندها را برای جلب ِ این کمک‌ها به کار می‌برند.

گزیده‌ای از "تراک تای مین می‌گوید جِن، مانند راهب، خواستار پیشکش است" : عهد کن که پیشکشی بدهی! هر چقدر [آن جِن] بخواهد، جان ما را نمی گیرد، بلکه مال و پول ما را می خواهد و ما باید آنها را به او تقدیم کنیم. متوجه اید؟ خب، یا جانتان را از دست بدهید یا اینکه آن را حفظ کنید اما پول تان را از دست بدهید، چه کار دیگری می توان کرد؟ جن، اینطور میخواهد که که شما باید به او پول بدهید، سپس او متبرک خواهد شد و می رود. مهم نیست چه دارویی مصرف می کنید، حتی اگر داروی آمریکایی باشد یا با بالاترین کیفیت، اگر این جن نتواند راضی شود، آنگاه شما نجات نخواهید یافت و باید بمیرید. ما باید پول بدهیم، همه بدهی ها را به آن بپردازیم. آنگاه آن جِن، ما را خواهد بخشید و

گزیده ای از "ازبین بردن بدهی های کارمایی" در «با وانگ پوگادا»: ۲۸ هزار دلار آمریکا برای هر مراسم و داستان یک شاهد زنده" بنا به گفته «ال» آنها این گروه را به یک اتاق بزرگ بردند. در آن دو زن با لباس راهبگی بودند و یک راهب هم آنجا بود. به این گروه علامت دادند که روی زمین بنشینند، و بعد آن راهب شروع به ذکر مانترا کرد تا ارواح را فراخواند که آن دو زن را تسخیر کنند. آن خانواده ای که آمده بود روح خویشاوندان خود را یکی بعد از دیگری صدا کردند. ولی درمود من، اطلاعاتی که به من توسط آن روح داده شد، تماما اشتباه بود. «ال» اضافه کرد که ارواح از همه میخواستند که پول بدهند تا «کارمایشان را از بین ببرند.» هردفعه که روح یک شخص را تسخیر میکرد، ۵ تا ۷ دقیقه طول میکشید و بعد از آن یک منشی کلمات روح ومقداری که باید بپردازند را ثبت میکرد. درمورد این شخص «ال» او دو گزینه داشت. اگر او پناه میبرد و بطور مکرر از معبد «با وانگ» دیدن میکرد، هزینه آن ۱۳۰۰ دلار می بود. اگر پناه نمیبرد و دفعات کمی به آنجا میرفت باید ۲۸ هزار دلار می پرداخت تا با ارواح انتقام جو صلح کند. وقتی این زن گفت که پول ندارد، افراد آن معبد توصیه کردند که او میتواند بصورت قسطی بدهد یا یکسال در آن معبد خدمت کند. خانم «ال» فهمید که این یک فریب است از آن خودداری کرد. ولی آن معبد او را با مدارکی تهدید کرد و گفت اگر خانم «ال» بر آنها پناه نگیرد و پول را ندهد، روانی خواهد شد.

در واقع نمی‌خواهم از کسی انتقاد کنم. شما باید بدانید که چه کاری انجام دهید. نمی‌دانم چگونه به شما توصیه کنم. اگر می‌دانید که یک راهب خوب است و شاگردانش خوب هستند… حداقل وقتی صحبت آنها را می‌شنوید می‌توانید از نظر فیزیکی متوجه شوید. برای یک قضاوت واقعی باید چندین بار بشنوید. اگر فقط یک یا دو بار بشنوید، گاهی می‌توانید، گاهی نمی‌توانید. بستگی به این دارد که در مورد چه چیزی صحبت می‌کنند و چگونه صحبت می‌کنند. صحبت‌های برخی راهبان واقعاً باعث دلسردی می‌شود. نمی‌دانم چرا برخی راهبان اینطور صحبت می‌کنند. اما برخی راهبان، وقتی صحبت می‌کنند، احساس می‌کنید که واقعاً دلسوز، با شفقت و با قلبی صادق پیرو بودا هستند، پیرو مسیح هستند.

وقتی می‌گویم راهبان، منظورم فقط بودیسم نیست، بلکه ادیان دیگر هم هست. باید خودتان قضاوت کنید که آیا کلیسای شما واقعاً توسط یک کشیش یا راهب خوب رهبری می‌شود یا خیر. یا ببینید آیا فرقه یا آیینی که شما به آن احترام می‌گذارید و به آن اعتقاد دارید راهبان و راهبه‌های واقعاً خوبی دارد یا آنها روح مقدس واقعی دارند، به آنها نزدیکتر شوید و کارهایی که هر روز انجام می‌دهند، ببینید - چگونه صحبت می‌کنند، چگونه واکنش نشان می‌دهند و اینکه چگونه با دیگران رفتار می‌کنند. آنگاه احتمالا می‌توانید مقداری متوجه شوید. زیرا اگر به راهبانی که خوب نیستند پول پیشکشی دهید، شاید خیلی خوب نباشد.

باید ببینید آیا از آن برای اهداف بد استفاده می‌کنند، اگر از این فرصت و حمایت مالی برای موعظه و آموزش پیروانشان استفاده می‌کنند، اما اگر مسیر درست را موعظه نمی‌کنند - آیا بیشتر برای منفعت است، و ببینید چگونه زندگی می‌کنند، در راحتی و آسایش بیشتر بجای اینکه واقعاً بخواهند ممارست معنوی کنند و روح خود و نیز روح‌های دیگر را ارتقاء دهند.

Photo Caption: اگر ارتقاء یافته باشید، هیچ وزن و نیروی جاذبه ای نیست

دانلود عکس   

بیشتر تماشا کنید
همه قسمت‌ها  (2/10)
بیشتر تماشا کنید
آخرین ویدئوها
2024-09-15
45 نظرات
به اشتراک گذاری
به اشتراک گذاشتن در
جاسازی
شروع در
دانلود
موبایل
موبایل
آیفون
اندروید
تماشا در مرورگر موبایل
GO
GO
Prompt
OK
اپلیکیشن
«کد پاسخ سریع» را اسکن کنید یا برای دانلود، سیستم تلفن را به درستی انتخاب کنید
آیفون
اندروید