جستجو
فارسی
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
عنوان
رونویس
برنامه بعدی
 

تجربیات معنوی، ایمان مان را محکم می کند، قسمت ۵ از ۵

جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید

اما اگر زیاد بنوشیم، مواد مخدر یا سیگار مصرف کنیم، این قدرت فرا روانی به طور کامل نابود میشود و نمیتوانید آن را بازگردانید. بعد زندگی بعد که باز می گردید، دیگر چنین قدرتی ندارید.

فکر میکنم، دفعه قبل هم چنین فکری داشتم که دیگر کریسمس برگزار نکنیم، اما افراد دوست دارند. برگزاری مراسم کریسمس با چراغ های زیبا و غذای خوب، حس خاصی به انسان میدهد. نمیدانم باید چه کار کرد که به بهترین نحو برگزار شود. برخی افراد بیمار هستند و من از این بابت حس چندان خوبی ندارم. وقتی آنها بیمار هستند، حس خوبی ندارم. همچنین چون هوا سرد است، گردش هوا وجود ندارد. به خاطر سردی هوا، دربها را باز نمیکنند. ما نمیتوانیم همه چیز داشته باشیم، چه کار میشود کرد؟ میتوانید به هندوستان بروید، یک استاد بزرگ بیابید، یک معبد بزرگ داشته باشید. یا به معابد بودایی بروید، آنها معابد بزرگی دارند. (نه.) یا به دیگر کلیساهای بزرگ در همه جا. (نه.) فقط به آنجا بروید و مدیتیشن کنید. چرا به اینجا می آئید؟ من نمیتوانم از عهده همه چیز بر آیم.

میتوانم، اما دوست ندارم پول قرض کنم. دوست ندارم سرمایه گذاری کنم تا پول بیشتری به دست آورم. من فقط به تدریج و با تلاش خودمان کسب درآمد میکنم. شما میتوانید سرمایه گذاری کنید و پول بیشتری داشته باشید، اما من دوست ندارم چنین کنم، چون گاهی پولی که می آید، پاک نیست. پول بانک، پاک نیست. آنها نمی توانند همیشه بررسی کنند که پول از کجا می آید. به همین خاطر من برای پول بیشتر سرمایه گذاری نکردم. میتوانستم چنین کنم، اما آنرا نمیخواهم. اگر استاد شما پول نمیخواهد، چه چیز دیگری در این جهان میخواهد؟ نمیدانم. او شوهر نمیخواهد، فرزند نمیخواهد، پول نمیخواهد. پس چه میخواهد؟ از نظر دنیوی، یک جای کار ایراد دارد. ما میتوانیم سرمایه گذاری کنیم. همه این چیزها را میدانم، اما من نخواستم چنین کنم و هنوز هم نمیخواهم. پس ما با شرایط کنار می آئیم. یا بروید و معابد بزرگ، کلیساهای بزرگ خالی پیدا کنید، آنجا بنشینید و مدیتیشن کنید، خودتان اعتکاف بگذارید، به اینجا نیائید و مزاحم من شوید. من باید متوجه به خیلی چیزها باشم. یا اینکه بیشتر عمر کنید، بیشتر از من چون بعد از مرگ من، آنها فوراً معبد بزرگ میسازند. فوری، بدون مشکل.

به عنوان مثال در آئین سیک هم، وقتی "گورو ناناک جی" در قید حیات بود، پا برهنه در جنگل راه میرفت. حتی برای گرفتن صدقه بیرون نمیرفت؛ توت و چیزهای دیگری که در مسیرش بود، میخورد. حالا او در آرمیتسر، یک معبد طلایی دارد. صبر کنید و می بینید. اگر بیشتر از من عمر کنید شاید یک معبد طلایی داشته باشید. یا شاید هم بهتر از آن، یک معبد از الماس، از کجا معلوم؟ وقتی بودا زنده بود، فقط یکی دو جا داشت که آن هم شاگردان به او داده بودند. حالا او در همه جا معبد دارد، حالا که نیاز ندارد. وقتی عیسی زنده بود، فقط لباس های ساده داشت و پا برهنه راه میرفت، جایی نداشت که پنهان شود، حتی جایی برای استراحت نداشت. حالا ببینید، در همه جا کلیسا هست. آه! بزرگتر از آنچه تصور میکنید. برخی از کلیساها بیش از ۱۰۰ سال قدمت دارند و هنوز هم پابرجا هستند. از اینرو اگر شکایت دارید، فقط کافی است بیشتر عمر کنید، بیشتر از استادتان، بعد معبد، کلیسا یا هر چه بخواهید را دارید. بطور مسلم. آنها شما را می ستایند، چون شاگردان قدیمی هستید.

من خیلی متأسفم. اما نمیخواهم بیشتر درآمد داشته باشم و خانه بسازم. این شرایط را تحمل کنید. ما باید در آب و هوای گرمتری اعتکاف برگزار کنیم. حالا فصل سرما است و در این فصل سرماخوردگی هست. من واقعاً دوست دارم با شما اعتکاف داشته باشم. به نظر میرسد که با اعتکاف به هم نزدیکتر میشویم. با اینکه همیشه در قلب و روح به هم نزدیک هستیم، اما به نوعی وقتی به اینجا می آئید، شما را می بینم و خوشحال میشوید و این باعث میشود که من نیز خوشحال شوم. با اینکه کار من بیشتر میشود و کار بقیه هم بیشتر میشود، اما... تیم آشپزخانه از تایوان (فورموسا)، آیا شما ترجیح میدهید که اعتکاف نداشته باشیم، چون شما باید کار کنید و نگهبانی بدهید و مسائل دیگر؟ هر کسی که اعتکاف را دوست ندارد، دست اش را بلند کند. نه؟ نداریم؟ خب، شما برنده شدید. چه کار میتوانم انجام دهم؟ من تنها هستم. چطور میتوانم در مقابل شما پیروز شوم؟ واقعاً بیشتر از همه اقلیت ها، من در اقلیت هستم. همیشه بازنده میشوم. حتی در مقابل سگهایم. آنها هم اکثریت هستند. من همیشه اقلیت هستم. همیشه سگهایم برنده میشوند.

یکی از سگهایم باید کمی وزن کم کند. اما هر وقت مرا می بیند، همیشه بیشتر میخواهد. غذای بیشتر، استخوان گیاهی بیشتر، عشق بیشتر، هر چیز بیشتر، تا بعد برود و بخوابد. بعد دیگر مجبور نیستم چشم هایش را ببینم و بعد آزاد میشوم. سگها میتوانند دل و ذهن شما را اسیر خود کنند. آنها میدانند که برای رسیدن به چیزی که میخواهند، چه کار کنند. اما خیلی سازگار عمل میکنند. همیشه به من میگویند: "نگران نباشید، مشکلی نیست." اگر آنها را نبینم، چندان بد نیست. اگر ببینم شان، بیشتر دوست شان دارم. نمیدانم چرا اینطور است. اگر دور باشند، نه چندان دور، بلکه در نزدیکی من، فقط در یک جای دیگر. اگر آنها را نبینم، آنوقت چون نمی بینم، در ذهنم هم نیستند. واقعاً دلم برایشان خیلی تنگ نمیشود. اما گاهی، مثل وقتی که در اعتکاف هستم، دلم برایشان میسوزد، چون فقط میتوانم گاهی آنها را ببینم، آن هم در گروه های کوچک. بعد اگر آنها را ببینم، دیگر دست خودم نیست، خیلی دوست شان دارم. اگر آنها را نبینم، آنوقت اشکالی ندارد. بامزه است.

بسیار خب. همچنین حالا که یادم آمد، در مورد سبزیجات هم به شما میگویم تا مجبور نباشم تا فردا صبر کنم، چون شاید در تمام شب به من غر بزنید. به شما گفتم که به خاطر همه چیزهایی که میخوریم، باید قدردان باشیم. حتی از خدایان درختان، خدایان گیاهان، خدایان سبزیجات. آنها هم خدا دارند. آنها هم روحی دارند که از آنها محافظت میکند، تا به خوبی رشد کنند، به آنها انرژی میدهد تا بتوانند در شرایط اقلیمی مختلف دوام بیاروند و از نظر آب و مواد مغذی، کمبود نداشته باشند. اما مسلم است که آنها به تغذیه نیاز دارند. اما بدون روح، روح محافظ، نمیتوانند رشد کنند. به خوبی رشد نمیکنند یا اصلاً رشد نمیکنند.

در میان شما، در میان کسانی که در نزدیکی من کار میکنند، به عنوان مثال محافظین اینجا، نگهبانان، آنها فقط از نظر فیزیکی نگهبان نیستند. آنها در جهان روحی کار خود را نیز دارند. من همه را بررسی نکردم، اما میدانم که برخی از آنها روح نگهبان هندوانه، روح هندوانه هستند. یک خدای آناناس هم داریم و حتی خدای یونجه. بله! شوخی نمیکنم. چون یکبار من با آنها کاری داشتم و از اینرو بررسی کردم که آنها چه کاری دیگری میتوانند انجام دهند و بعد کشف کردم که آنها خدای چیزهای دیگر هم هستند، از جمله خدای هندوانه یا... حتی هندوانه انواع مختلف دارد. یکی از نگهبانان، خدای هندوانه های سرخ است، نه هندوانه های زرد. (آه!) از اینرو وقتی در اطراف است، من فقط هندوانه زرد میخورم. یونجه نمیخورم.

یکی از دستیارهایم که از سگها مراقبت میکرد، رفته است. اما او یک روح نگهبان آناناس است. (وای!) تیم آشپزخانه از یک جایی شنیدند که من آناناس نمیخورم، از اینرو برای مدت بسیار طولانی هرگز به من آناناس ندادند. دیروز یا روز قبل از آن، با آولاکی ها (ویتنامی ها) یا افرادی از کشورهای دیگر شام میخورم و آنها به من نوشیدنی میوه ای تازه ندادند. گفتم: "چرا به من نمیدهید؟" گفتند: "استاد، شنیدیم که شما نمیتوانید آناناس بخورید، به خاطر همین به شما ندادیم." گفتم: "آه، نه، قبلاً اینطور بود. حالا میتوانم." همچنین مدت خیلی زیادی است که یونجه [گیاه آلفآالفا] ندیدم. حالا میتوانم بخورم. حالا زمان متفاوتی است. یادم رفت به آنها بگویم.

گاهی به عنوان مثال روح های سیب هستند. داستان سیبی که سبب شد شاهدخت صد سال به خواب برود را شنیده اید؟ (بله.) سیب هایی هستند که چنین تأثیر آرامبخشی دارند. اما نه به آن اندازه که سبب شوند بخوابید. شاید آن جادوگر خاصیت سیب های بسیاری را به صورت متمرکز در یک دیگ ریخته بود و آن را به شاهدخت داده بود تا بنوشد. شاید هم آنرا روی آن سیب اسپری کرده بود. بله، برخی از جادوگران میتوانند از اینجور کارها انجام دهند. در یک جایی داستانی خواندم که یکی از جادوگرها، مجبور نبود که مثل ما میوه گریپ فروت را برش بزند و بخورد. عصاره آن را طوری مک میزند که دیگر چیزی در آن نمی ماند و بعد گریپ فروت خشک و صاف میشد و چیزی در آن نمی ماند. از اینرو شاید آن جادوگری که به خاطر انتقام جویی، به خاطر شرارت شخصی اش، شاهدخت را صد سال خواب کرد، عصاره همه سیب ها را در یک سیب جمع کرده بود و آن را به شاهدخت داده بود. با استفاده از قدرت جادویی، با همه قدرت شرارت.

خود قدرت شرور نیست، شخصی که از آن استفاده میکند و اهدافی که برای آن به کار میرود ایجاد شرارت میکند. چون گاهی دکتر باید از داروی سمی برای درمان شما استفاده کند، اما با میزان کنترل شده، متفاوت با وقتی که همه را مصرف کنید و بمیرید. مثل همین دوره که گاهی دکتر برای تسکین دردتان از مورفین استفاده میکند، برای اینکه آرام شوید، برای یک چنین چیزی. اما اگر هر روز مصرف کنید یا مقدار زیادی از آن را مصرف کنید، معتاد میشوید. بعد از نظر فیزیکی و ذهنی، عاطفی و روانی و فرا روانی و غیره دچار مشکل میشوید. نوشیدن مشروب، استعمال دخانیات و مواد مخدر، به قدرت فرا روانی تان آسیب میزند که تاکنون مقدار زیادی از آن را نیز از دست دادیم. اما حداقل هنوز شهود داریم. این بخشی از قدرت فرا روانی است. اما اگر زیاد بنوشیم، مواد مخدر یا سیگار مصرف کنیم، این قدرت فرا روانی به طور کامل نابود میشود و نمیتوانید آن را بازگردانید. بعد زندگی بعد که باز می گردید، دیگر چنین قدرتی ندارید. اینطور نیست که چون دوباره جوان شدید، دوباره متولد شدید، پس هر چقدر قدرت فرا روانی که از دست دادید را دوباره بدست می آورید. نه، اینطور نیست. مشکل اینجاست. خیلی از افراد این را نمیدانند. به همین خاطر وقتی کسی مشروب مینوشد یا مواد مخدر مصرف میکند، منگ میشود و دیگر چیزی نمیداند و دچار توهم و غیره میشود. این برایشان بد است. بعد معتاد میشوند و بعد حتی نمیتوانند از آن خلاص شوند.

خب، مراقب خود باشید، تا سرفه نکنید. مراقب باشید. میتوانید درخواست بدهید که به شما چند ماسک بدهند تا گرم بمانید. ماسک سبب میشود که در هنگام تنفس، هوای گرمی را استنشاق کنید. وقتی هوا سرد است، کمک میکند. اما این روزها خوب بودند و ما گفتیم: "آه، آب و هوا خیلی خوب است و مثل تابستان است." بعد سرد شد. فکر کنم صدای مرا شنیدند. بس است! باران و همه چیز را تا بعد از اعتکاف متوقف کنید. نمیدانم که آنها به من گوش میدهند یا نه. واقعاً همه شما را دوست دارم. (ما دوست تان داریم.) براستی، براستی دوست تان دارم، با عشق انسانی هم همینطور، با قلب انسانی هم همینطور، نه فقط با عشق معنوی. خیلی دوست تان دارم، طوری که گویی اعضای خانواده ام هستید. حتی میگوئیم که شما مثل اعضای خانواده ام هستید، اما برای من واقعا اینطور است و دوست تان دارم. طوری که گویی از آشنایان من هستید، طوری که گویی از شما سیر نمیشوم. مسلمه که عشق معنوی ماندگار تر است. آن نوع عشق اینطور است، من عشق انسانی را هم دارم، اما چندان دوامی ندارد. فقط تا وقتی دوام دارد که جسم هست. اما عشق معنوی بیشتر دوام دارد و ایمن تر است، ایمن و تضمین شده است. (ممنون، استاد.)

ممنون که آمدید. ممنون از عشق تان که بسیار آن را حس میکنم، بسیار زیاد. همیشه با شما اروپایی ها احساس راحتی میکنم. با اینکه اروپایی به نظر نمیرسم، اما با شما حس خوبی دارم. نمیدانم چرا اینطور است. فکر کنم شما انسان های راحتی هستید، پیچیده نیستید. همچنین چیزی را نمی گوئید که مورد نظرتان نیست. همیشه آنچه مد نظرتان هست را بیان میکنید. من چنین ذهنیت صادقی را دوست دارم. همچنین خیلی، خیلی ساده و صادق هستید. من چنین چیزی را دوست دارم. شاید دلیل اش این است. شما در درون تان پیچیدگی ندارید، اکثر اروپایی ها اینچنین هستند. متشکرم. (ممنون، استاد.) دوست تان دارم. (متشکرم.) آمیتابا. رفقا خوب هستید؟ بله. خوب بخوابید! (بله.) اتومبیل من اینجاست. (بله، استاد.) عالی است، خیلی خوب است. حالا باید دوباره بروم و کار کنم؛ خیلی کار هست. حالا پیش به سوی کار. ممنون بچه ها. ممنونم، ممنونم، ممنونم. خیلی متشکرم.

به اشتراک گذاری
به اشتراک گذاشتن در
جاسازی
شروع در
دانلود
موبایل
موبایل
آیفون
اندروید
تماشا در مرورگر موبایل
GO
GO
Prompt
OK
اپلیکیشن
«کد پاسخ سریع» را اسکن کنید یا برای دانلود، سیستم تلفن را به درستی انتخاب کنید
آیفون
اندروید