جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
او فکر می کند که سردسته است. و پسر دیگر هم فکر می کند که سردسته است. مهم نیست - هر دو مشابه فکر می کنند، پس نمی توانند با هم باشند. وقتی من آنجا هستم، خب مسلماً مشکلی نیست. و بعد آن بزرگتره، اگرچه سردسته است، اما آنقدر احمق نیست که بیرون برود و از مادر محافظت کند. او می ماند تا از من محافظت کند. گفتم: "چرا با آنها نمی روی؟ حتی او با مادرت می رود. چرا تو نمی روی؟" گفت: "من از شما محافظت می کنم. من اینجا می مانم." و واقعاً، او این کار را می کند. [...]