جستجو
فارسی
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
عنوان
رونویس
برنامه بعدی
 

در سنت‌های مذهبی خوب کجا پناهی پیدا کنیم، قسمت ۵ از ۱۱

جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید

مردم هنوز جرات انتشار اطلاعات نادرست را دارند. مثل آن حتی راهب که حرف‌های بی‌معنی می‌زند، همه بوداها و سایر موارد را انکار می‌کند. و "تران تام" - او وصیت‌نامه مرا جعل کرده. من هرگز وصیتی برای کسی نداشتم. فقط شعر من بود. آنرا برای نامزد سابقم نوشتم- خیلی وقت پیش- چندین دهه پیش.[...]

و اگر شعر مرا بخوانید یا حتی قبلا یکی از کتابهای شعرم را داشت باشید، آنرا خوانده اید و می‌فهمیدید که این هیچ ربطی به او ندارد! من این شعر را نوشتم چون ما از هم جدا شدیم- قبل از شوهر سابقم یک نامزد داشتم.[...] ما قطع رابطه کردیم و به این خاطر بود که آن شعر را نوشتم. دل ‌شکستگی بود، اینطور بود: «اگر فردا بمیرم، این و آن را برای تو به ارث می‌گذارم.» در واقع من چیز زیادی نداشتم. فقط یک شعر بود، به این شکل: «احساس خالی بودن می‌کنم، زندگی من خالی و دلشکسته است.» آن شعر برای او بود. [...] مسلمه، من دل شکسته بودم، اما سرم شلوغ بود. و او به زندگی‌اش ادامه داد، من به زندگی خودم ادامه دادم.

بعداً با نامزد دومم آشنا شدم، دکتری که با او ازدواج ‌کرده بودم، او را می‌شناسید- از او عکس داریم و همه اینها برای دیدن شماست. او از من مسن تر نیست، مثل دروغی که یک راهب می‌گوید، راهب "تیچ مین تان". او (راهبی با ردا‌های چند رنگ) گفت که شوهرم خیلی پیر بود و مرا از ویتنام به آلمان آورده است. این اصلاً درست نیست. او چیزی نمی‌داند. یا شاید از عمد این را گفته بود که مثلاً لیاقت من فقط بقدری است که یک پیرمرد را به دست بیاورم.

Apr. 12, 2021, Thích Minh Tánh: راهبه چینگ های، به خارج از کشور رفت، او بعنوان یک پرستار کار میکرد، (بله.) و درمان ارائه میداد به... وقتی او در ویتنام بود با یک آلمانی آشنا شد، که یک مرد مسنی بود. با او ازدواج کرد و آن مرد او را به آلمان آورد.

نه، این درست نیست. او فقط یک سال از من بزرگتر بود. [...] و شعری که سرودم برای اولین نامزد بود. نمی‌توانم نام کامل او را به شما بگویم اما می‌توانم بگویم نامش "یوخن کِی. یوخن" است. کِی. مثل "ک" در لغت "کینگ" اما نمی‌خواهم تمام نام را بگویم. خب حالا می‌دانید. این [شعر] اصلاً ربطی به 'تران تام' ندارد. و اگر شعر را بخوانید، این را خواهید فهمید. در نسخه اصلی انگلیسی حتی کلمات "تران تام" در آن نیست- "تران تام" آنجا فقط به این معناست که «دنیا را ترک می‌کنم و قلبم پشیمان نیست.» همین.

می‌توانید چنین فرد فرومایه‌ای را تصور کنید که از شعر غمگین کسی استفاده کند تا آن را به یک وصیت‌نامه برای خودش تبدیل کند؟ یک وصیت‌نامه، وصیت‌نامه من! خدایا، من هنوز نمرده‌ام. و یک جانشین تنها وقتی می‌آید که شخصی بازنشسته شود یا بمیرد. در تمام این مدت هنوز برایتان کار می‌کردم. من هرگز بازنشسته نشدم. و اگر یک به‌اصطلاح جانشین خوب داشتم، آن‌قدر خوب که جانشینم باشد، خیلی شاد می‌شدم، خیلی با افتخار به همه دنیا می‌گفتم. چرا چیزی نگفتم؟ و هیچ ‌یک از شاگردانم نمی‌دانند، فقط گروهی از افراد در جایی در آولاک (ویتنام) آن‌قدر آسیب‌پذیر و ساده‌لوح بودند که باور کردند منظور این دو کلمه در آن شعر او است. نه، خدای من! چنین آدم شیطان صفتی، چطور میتوانم برایش حتی یک شعر بنویسم؟

و این راهب بودایی (راهب سرگردان) "تیچ مین تان" فقط دربارۀ شوهر متاهل من دروغ نمی‌گوید. دربارۀ خیلی چیزها دروغ می‌گوید. اما آن عادی است. من او را نمیشناختم. این اولین بار است که از او و صحبت‌هایش مطلع شدم - چند ماه پیش. اما فقط از کنارش گذشتم، چون فکر کردم، "اوه، این یک زباله دیگر است. یک غیبت گویی دیگری است، تهمت دیگری. می‌گذارم شیاطین جهنمی با این‌ها سروکلّه بزنند." اما درحاشیه داشتیم درباره‌اش صحبت می‌کردیم، پس اگر گیج شده‌اید، فکر می‌کنم موظف هستم به شما توضیح دهم.

من تمام مصاحبه‌اش با این مجری زیبای آولاکی (ویتنامی) را نخواندم. اما یکی از اعضای تیم شما همه‌چیز را برایم فرستاد. خب فکر می‌کنم موظفم تمام این‌ها را برایتان توضیح دهم، درصورتی‌که سردرگم شده اید درمورد آنچه او میگفت که مغایر است با آنچه از من شنیدید. آنچه از من می‌شنوید همیشه %۱۰۰درست است. چون من دارم حقیقت را ممارست می‌کنم، باید حقیقت را بگویم. زیرا اگر حقیقت را ممارست کنید و دروغ بگویید، هرگز به حقیقت نمی‌رسید. مثل اینکه اگر بخواهید به جنوب برسید ولی مدام از شمال صحبت کنید و خود را در جهت شمال قرار دهید، آن‌وقت هرگز به جنوب نمی‌رسید - به همین سادگی. اما دروغ‌گفتن یک عمل عادی برای زیردستان مایا یا کارکنان مایاست. این کاری است که آنها انجام می‌دهند. آنها یک معیار اخلاقی ندارند. اصولی برای رعایت‌کردن ندارند.

آن‌ها حتی ادعا می‌کنند که از بودا پیروی می‌کنند و از حقیقت پیروی می‌کنند و مثلاً -احکام را دریافت میکنند تا حقیقت را بگویند، برای مثال- یکی از آنها - اما هرگز آن را اجرا نمی‌کنند. هر چیزی می‌گویند تا خود را معروف کنند. شما می‌توانید مشهور باشید، اما نه در "سرزمین بودا". تمام بوداها شما را می‌بینند و می‌دانند چه می‌گویید. پس می‌توانید تشخیص دهید که یک راهب آیا یک راهب بودایی واقعی است یا یک راهب مایا، یعنی راهب قلابی، راهب ارواح حریص، راهب غیرواقعی، زیرا آنها بسیار جنگنده هستند. آنها هرکس را که می‌توانند آزار میدهند. انواع دروغ‌ها را می‌گویند تا توجهات را به خود جلب کنند. از خوبی یا ثروت دیگران یا حتی تلویزیون سوءاستفاده می‌کنند. خودشان را داخل آنجا میکنند. آنها با دروغ ‌گفتن خود را جذاب می‌کنند تا داستان‌های هیجان‌انگیز بسازند، شبیه به برخی از اخباری که مردم می‌خواهند دیگران به آنها توجه کنند. عنوان‌های هیجان‌انگیزی می‌سازند یا داستان‌های غیرواقعی تعریف می‌کنند. یا به‌نوعی داستان را سمت اشتباهی می‌کشند.

پس به این شکل می‌توانید یک راهب مایا، یک راهب قلابی را تشخیص دهید. همچنین، به گفته "نابودی نهایی دارما سوترا" از بودا، راهبان در این عصر پایانی دارما - راهبان جعلی، راهبانی که برای مایا کار می‌کنند، برای بودا کار نمی‌کنند، به نفع انسان‌ها کار نمی‌کنند، حتی اگر به آن شکل حرف میزنند- این نوع راهب‌ها، کاشایا (ردای) رنگارنگ می‌پوشند.

می‌توانید ببینید: او (تیچ مین تان) همیشه لباس‌های رنگارنگ می‌پوشد. و هرچه گفته دروغ است - حداقل دربارۀ من. من معمولاً کل مطلب را نمی‌خواندم، چون حوصله‌ام سر می‌رفت، می‌گفتم: "شایعات بیشتر، یک تهمت دیگر". من هیچ بدی‌ای در حق او نکرده‌ام و هرگز به یاد نمی‌آورم که در زندگی‌ام او را ملاقات کرده باشم. شاید او من را می‌شناسد، چون مسلماً همه من را می‌شناسند. اما یادم نمی‌آید چنین شعری که او برایم سروده بود را شنیده باشم.

Apr. 12, 2021, Thích Minh Tánh: من یک شعر نوشتم و سه ماشین پلیس آمدند و تقریبا من را دستگیر کردند. من این شعر را نوشتم و بنوعی یک موضوع حساس است. درمورد موضوعات مذهبی است. درست بعد از اینکه شعر را نوشتم پلیس رسید. آنها به پلیس زنگ زدند تا بلافاصله بیاید.

یادم نمی‌آید چیزی دربارۀ آمدن سه ماشین پلیس بدنبال او شنیده باشم. این صرفاً غلو کردن است – یک نمایش بُنجل. و حتی اگر شعری می‌سرود و برای به‌اصطلاح شاگردانم می‌خواند، مسلماً او را بیرون می‌کردند یا از پلیس می‌خواستند او را بیرون کند، چون او استادشان را بدنام می‌کند. مسلماً شما از استادتان محافظت می‌کنید. شما استادتان را دوست دارید، بنابراین به پلیس زنگ می‌زنید و می‌گویید این مرد را از آنجا بیرون کنید، زیرا او شایستۀ گروه ما نیست. خب، خوشبختانه من آنجا نبودم. یادم نمی‌آید هیچ‌وقت آنجا بوده باشم. آنجا نبودم؛ وگرنه از او می‌خواستم تا تمام این دروغ‌ها دربارۀ من را توضیح دهد.

من هیچ بدی‌ای در حق او نکرده‌ام. هرگز یک کلمۀ اشتباه درباره‌اش نگفته‌ام. شخصاً تا چند ماه پیش او را نمی‌شناختم، شاید تا ماه مارس یا همان حدود. شاید حدود شش ماه پیش، کم‌وبیش همین حدود. زمان به‌سرعت گذشت و سرم خیلی شلوغ است. پس همان‌طور که قبلاً به شما گفتم، اتفاقی نگاهی سرسری به تلفن "بدون سیم‌کارتم" انداختم. این‌گونه بود که متوجه چنین خبرهایی شدم. همه‌چیز مقابل چشمانم نمایان شد. این‌گونه بود که من این مرد را در اینترنت "ملاقات" کردم.

آن را نخواندم. کسی اطلاعاتی درباره این صحبت برایم فرستاد. من کل صحبت را نخواندم. خیلی حوصله‌ام سر رفته بود. اما حالا که اطلاعات، سخنرانی کاملش را برایم فرستاند، فکر می‌کنم موظف به توضیح آن هستم. وگرنه ممکن است به برخی از شما اطلاعات غلط داده شود، زیرا به من تهمت می‌زند، حتی نه نامحسوس. او ریاکار بود. در این ویدئو به‌نوعی به من تعظیم می‌کرد، اما مدام و دائم درحال بدنام کردن من است. به همین دلیل است که فکر می‌کنم شاگردانم با پلیس تماس گرفتند تا از او بخواهند بیرون برود. ما رهروان معنوی هستیم؛ واقعاً مردم را به دادگاه نمی‌کشیم. پس از پلیس خواستیم او را بیرون ببرند، شاید. همین کار را کردند، اما من چیزی دراین‌رابطه به‌خاطر ندارم. چیزی دربارۀ این شعر و مسائل پلیسی نمی‌دانستم.

هیچ‌کدام از به‌اصطلاح شاگردانم هیچ‌وقت چیزی به من اطلاع ندادند، درباره او، شعر، پلیس، هیچ‌چیز. من حدود شش ماه پیش از آن مطلع شدم. این حقیقت است. همه بوداها شاهدان من هستند. دروغ‌های بسیار دیگری هم هست که او گفته است تا پیروز شود، فقط برای تهمت‌زدن به من، فقط برای تحقیر امثال من. برای بالارفتن، نیازی نیست مردم را تحقیر کنید. آن نتیجه معکوس خواهد داشت، زیرا اگر دربارۀ برخی افراد بی‌گناه و خوب دروغ بگویید، ممکن است بعداً پیروان شما متوجه شوند و آن‌وقت آبرویتان می‌رود. بله، همین طور است. اگر یک رهرو، حقیقت‌جوی معنوی نبودم، خودم از او شکایت می‌کردم. اما او را می‌بخشم. باشد که همه بوداها او را ببخشند، این شبح حریص را.

او یک شبح حریص است. نه اینکه فقط شبیه باشد و این ردای شبح حریص راهب‌گون (چند رنگ) را بپوشد که بودا درباره‌اش توضیح داده بود، نشان داد و راهنمایی کرد که چگونه تشخیص دهیم، بلکه او واقعاً یکی از آنهاست. من آن را دیدم. من اخیراً آن را بررسی کرده‌ام و می دانم که او یک شبح حریص است. معمولاً به این موضوع اهمیتی نمی‌دهم، اما فکر می‌کنم بهتر است همه‌چیز را برایتان توضیح دهم.

یک دروغ دیگر وجود دارد – دروغ‌های زیادی که او در اینجا گفت. تمام چیزهایی که او گفت، دروغ است، به جز نام من، چینگ‌ های. مثلا او گفت، من تقریباً مانند یک پرستار در بیمارستان در آولاک (ویتنام) بودم. و بعد با شوهرم، یک شوهر آلمانی آشنا شدم - شوهر آلمانی "پیر، خیلی پیر". او خوش‌تیپ و جوان بود، با موهای بلوند و چشمان آبی و شخصیتی زیبا، بسیار ملایم، مهربان. نمی‌دانم می‌توانم کسی را ملاقات کنم که این‌قدر جذاب، آرام، سخاوتمند و مهربان، آ‌ن‌قدر دوست‌داشتنی و پرشور باشد. من خودم را خوش‌شانس می‌دانستم، و بدشانس که او را رها کردم و به جستجوی بودا رفتم. اما او را در آلمان ملاقات کردم، وقتی برای "کاریتاس" در "آلاخ" کار می‌کردم.

بعداً او را ملاقات کردم، وقتی که در آنجا برای پناهندگان آولاکی (ویتنامی) کار می‌کردم، با او ملاقات کردم. بعضی‌ها هم از این موضوع خبر دارند. یکی از همکارانم هم، از این موضوع خبر دارد. این یک موضوع مخفی نیست. اولین استاد من که (به او پناه بردم)، "تای" (استاد) "تیک نیو دین" و Sư Cô Diệu Ân و Thích Thiện Hòa، Minh Tâm - من بعضی از نام‌ها را فراموش کرده‌ام – همگی از این موضوع خبر دارند. بسیاری از راهبان و راهبه‌ها به خانه ما، خانه من و همسرم می‌آمدند. گاهی شب‌ها می‌ماندند و من برایشان غذا می‌پختم و اینطور چیزها. این یک راز نیست که من در آلمان با او ازدواج کردم و در آلمان با او آشنا شدم.

او در این مورد دروغ گفته. او سعی کرده که واقعا مرا تحت فشار بگذارد نه حتی به طور مخفیانه، بلکه آشکارا، با بسیاری از چیزهایی که بعداً در موردم گفت، مانند تهمت زدن به من و همه جور چیزها. حتی با حمله فیزیکی – او به من بطور فیزیکی حمله کرد، نه با سیلی زدن بلکه با کلمات. و این رفتار یک فرد محترم نیست. مثلاً اگر راهب باشید و یک فردِ زشت و بد ظاهر را ببینید، هرگز به او نمی گویید: "تو خیلی زشتی." "تو معلول هستی." یا چیزی شبیه به آن. این رفتار شفقت آمیز نیست. این رفتار محترمی نیست. بنابراین او به هر حال آدم خوبی نیست. او یک کارگر بارز مایا است. آنها نه شفقتی دارند، نه عشقی، نه اخلاقیاتی، نه همدردی، هیچ چیز. هر چیزی که او گفت دروغ است.

به جز اینکه او گفت من نزد استادم، "تیک نیو دین" (رفتم). او شوهرم را می‌شناسد. هر دو با هم به معبد رفتیم و هر دو با هم رفتیم تا راهبان و راهبه‌ها را ملاقات کنیم. و راهبان و راهبه ها هم به خانه من آمدند. بسیاری از راهبان دیگر، من نام‌هایشان را به یاد ندارم. برای مثال، رهبر معبدی در پاریس، مانند چوآ (پاگودای) "کان آن". اولین معلم من "تیک نیو دین" هم حتی برای یافتن من به نیویورک رفت. و راهب بزرگِ پاگودای "کان آن"، از پاریس به تایوان (فورموسا) رفت تا مرا زمانی که من در مراسم تبدیل شدن به یک بیکشونی، یک راهبه کامل بودم، بیابد. آنها همگی خیلی مرا دوست داشتند. منرا خیلی دوست داشتند و من خیلی معروف بودم و توسط استادان خودم و همکارانم، سایر پیروان بودایی، به عنوان "معاون رئیس بوداییان و دانشجویان ویتنامی" در آلمان انتخاب شدم.

و بعد او گفته که من به تایوان (فورموسا) رفتم تا "تیک تین هان" را بیابم. من به آنجا رفتم تا دستورات کاملِ راهبه‌گری بیکشونی را دریافت کنم. و آنها مرا به استاد "تیک تین هان" معرفی کردند. من همچنین در مجله "ویئن گیاک"، متعلق به استاد "تیک نیو دین" درباره او نوشتم. من در مورد او نوشتم. در موردش خیلی خوب نوشتم و گفتم من آنجا زندگی می‌کنم. جامعه بودایی تایوانی (فورموسایی) مرا به "تیک تین هان" معرفی کرد، چون او یک راهب ویتنامی در آنجا بود. بنابراین آنها مرا به معبد او بردند تا بتوانم در آنجا بمانم. و او (تیچ مین تان) گفته که "تیک تین هان" من را نپذیرفت. این حقیقت ندارد. نام من، «چینگ‌های» یا «تان های» Thanh Hải، از تبار استاد "تیک تین هان" به من داده شده است. استاد دیگر من، نام Thích Thị Nguyện را به من داد و سپس استاد "تیک تین هان" نام Thích Thanh Hải را به من داد.

اما همه اینها با هم جور درمی‌آید. حتی تمام پیش‌گویی‌ها، نام مرا ذکر کرده‌اند. این میبایست همان نام می‌بود. من باید در تایوان (فورموسا) می‌بودم. من باید با آقای "تیک تین هان" می‌بودم تا این نام را به دست آوردم. من پیش از این درباره تمام این چیزها، هیچی نمی‌دانستم، مسلماً! بنابراین آن یک دروغ دیگر است. و بعد از "تیک تین هان"، من با استاد "شِنگ یِن" آشنا شدم و با او به نیویورک رفتم تا در معبدش به تحصیل ادامه دهم. در واقع او مرا دعوت کرد. من فقط دو بار با او ملاقات کردم. یک بار در معبد "تیک تین هان" بود؛ و بار دیگر در معبد خودش. سپس او مرا دعوت کرد که با او به نیویورک بروم: اگر مایل باشم، او کارهای اداری را برای من انجام می‌دهد. بنابراین، من به آنجا رفتم. اما بعداً به دلیل ویزا نتوانستم طولانی بمانم – آمریکایی‌ها به من ویزای بیشتری برای ادامه ندادند. فکر می کنم فقط یک سال آنجا ماندم و ویزا تمدید نشد، بنابراین مجبور شدم به تایوان (فورموسا) برگردم.

و قبل از آن، در معابد و ادیان مختلف تحصیل کرده بودم، حتی (آئین بودایی) تبتی، آئین هندو، آئین سیک و کمی هم آئین جین. اما من هرگز جادو نیاموختم. و او حتی گفته که من جادوی بد را یاد گرفتم. این یک دروغ است. او یک دروغگو است. حتی اگر این دروغ نباشد، او باید بداند که اگر بخواهید درباره کسی صحبت کنید، چه خوب یا بد، باید آن شخص را به خوبی بشناسید – زندگی و تاریخچه او را، اما هر آنچه او اینجا گفته، به جز اینکه من با "تیک تین هان" در تایوان (فورموسا) و با "تیک نیو دین" در آلمان بودم، همگی جعلی و دروغ است. او همه اینها را ساخته تا مرا بدنام کند.

من هرگز جادوگری نیاموختم. من در درون خودم جادو دارم. بعداً متوجه شدم، اما اجازه استفاده از آن را ندارم. و در گروه من، در انجمن ما، من به هیچ کس اجازه نداده‌ام که از جادو استفاده کند، به جز یکی دو بار که درباره آن صحبت ‌کردیم- همین. اما در انجمن ما، در باور مذهبی ما، هیچ کس نباید از جادو استفاده کند. شما می توانید از هر یک از شاگردان من بپرسید، آنها به شما خواهند گفت. هر یک از آن‌ها. از هرکدام از آن‌ها بپرسید.

و او (تیچ مین تان)، به ظاهر فیزیکی من هم حمله کرد. این مسئله مهمی است - اینرا به شما گفتم – این رفتار راهبان نیست. این باشفقت نیست. این رفتار محترمانه نیست.

Apr. 12, 2021, Thích Minh Tánh: آیین سیک مملو از قدرتهای عرفانی و اعمال اسرارآمیز است. (آه، یادگرفتن درمورد قدرتهای جادویی.) آن یادگرفتن جادوی سیاه است، (بله.) اعمال سری. ایشان اینها را یاد گرفته. راهبه چینگ های خیلی سخت مطالعه کرده بنابراین دهانش کج شده، دهان کج شده.

پس، می توانید متوجه شوید که او یک راهب واقعی نیست. و در شعرش طوری حرف می زند که انگار خیلی پرمحبت و مهربان است، اما از هر لحاظی به من تهمت زد. من نمی خواهم در موردش صحبت کنم. معمولاً حتی این‌ها را نمی‌خوانم، اما افراد بعداً این‌ها را برایم فرستادند. بنابراین، بتازگی آن را خوانده‌ام، یعنی چند روز پیش، نه حتی شش ماه پیش یا دو، سه ماه پیش.

او هیچ چیز درباره بودیسم نمی‌داند. او فقط نام‌های بسیاری از بوداها را از حفظ یاد گرفته تا افراد ضعیف را تحت تاثیر قرار دهد، افرادی که وقت کافی برای مطالعه سوتراها نداشته‌اند. و او گفت که من به... شاید به سمت مرتد بودن رفته ام. و او به بودیسم روی آورده، اما او اصلا چیز زیادی درباره بودیسم نمی‌داند. اساس این است که شما به کسانی که هیچ کار اشتباهی در قبال شما یا هیچ‌کس دیگری نکرده‌اند، حمله نمی‌کنید. و شما هیچ چیز درباره اینکه آن فرد به دیگران چه چیزی یاد می‌دهد یا چگونه بر دیگران تأثیر می‌گذارد نمی‌دانید. همه کاری که من می‌کنم اینست که حداقل پنج فرمان اصلی را به مردم می‌آموزم: نباید دروغ بگویید؛ نباید دزدی کنید؛ نباید مرتکب رابطه جنسی نامشروع شوید؛ نباید مواد مخدر، الکل مصرف کنید و قمار و اینها کنید. و نباید افراد دیگر را بکشید و به آنها آسیب برسانید. [اصلِ] آهیمسا، عدم خشونت. هیچ ایرادی در اینها وجود ندارد و اینها جادو نیستند.

ما در گروه‌مان از جادو استفاده نمی کنیم. اینکار برای من هم ممنوع است. من فقط یک بار برای شخص-سگم، از آن استفاده کردم تا او را درمان کنم، چون هیچ یک از داروها به او کمک نمی‌کرد و او در حال مرگ بود. او حتی نمی توانست راه برود. و من نمی‌توانستم او را بیرون ببرم برای دستشویی، چون من خیلی کوچکم. او به اندازه من بزرگ بود. شما آن شخص- سگ را می‌شناسید – سگ عزیز من، "گودلاو" که این روزها هنوز هم مرا محافظت می‌کند. اگر می‌خواستم از قدرت جادویی‌ام استفاده کنم، این راهب (تیچ مین تان) تا الان مرده بود یا اتفاق بدی برایش افتاده بود. من نمی توانستم، نمی کردم، و شما این را می دانید.

همه می توانند "نامو آمیتابا بودا"، "نامو شاکیامونی بودا" را ذکر بگویند. به همه گفته‌ام که می‌توانند مدیتیشن را با من ممارست کنند در حالی که در مذهب خودشان می‌مانند. در واقع، همین حالا این را به شما گفتم. و من قبلاً بارها این را به شما گفته ام. در گذشته، در واقع به مردم آموزش داده‌ام که نام بنیان‌گذار مذهب‌شان یا بوداها یا قدیسین را ذکر بگویند. من از مردم نخواستم که Nam Mô Thanh Hải Vô Thượng Sư را ذکر بگویند. این هم یک دروغ دیگر است. او گفت من «شاگردانم را مجبور می‌کنم که آن نام را ذکر بگویند» و نام من را Nam Mô Thanh Hải Vô Thượng Sư ذکر بگویند. من هرگز این کار را نکرده‌ام، هرگز.

Apr. 12, 2021, Thích Minh Tánh: راهبه چینگ های از راه شیطانی پیروی میکند-اینرا آشکارا بگویم. و من پیرو راه بودایی هستم. هرکدام از ما مسیر خود را میرویم. ولی من هنوز او را دوست دارم. او بسیار با استعداد است، ولی او به بیراهه رفته، ادعای چیزهایی میکند، بجای اینکه "نامو آمیتابا بودا" یا "نامو شاکیامونی بودا" یا "نامو کوان یین بودیساتوا" را ذکر کند، او به شاگردانش گفته "نامو سوپریم مستر چینگ های" را ذکر کنند که انگار هیچ آموزگاری در دنیا از او والاتر نیست. او ادعا کرد که "وجود اعظم" است، بودا است. "نامو سوپریم مستر چینگ های".

به اصطلاح شاگردان من می پرسند: "وقتی در حین مدیتیشن مشکل دارند، چه باید بکنند؟" من می گویم: "آنگاه، فقط مرا صدا بزنید. من می آیم و کمکتان می کنم." همین. "اسمم را صدا کنید. من نزدیکم." همین.

و بعضی‌ها قبلاً این کار را کرده‌اند و گفتند که این کمک کرده است. پس گفتم: "ادامه دهید". و بعد آن‌ها این Namo Ching Hai Wu Shang Shih، را به چینی در تایوان (فورموسا) نوشتند و روی ماشین‌هایشان چسباندند و در سراسر تایوان (فورموسا) حرکت کردند. و این باعث شد مردم بیرون هم نام مرا ذکر کنند، کسانی که وگان نیستند، پنج فرمان را رعایت نمی‌کنند، به اندازه کافی پاک نیستند و آن‌ها نام مرا ذکر می‌خوانند برای درخواست کمک‌های دنیوی. آن کارمای زیادی به من می دهد. من حتی از شاگردانم خواهش می‌کنم: "لطفاً این کار را متوقف کنید. دیگر این شعار را روی ماشین‌تان نگذارید یا به مردم نگویید. آنها باید به خودشان کمک کنند. آنها ابتدا باید پاک باشند. در غیر این‌صورت این تاثیری ندارد، و فقط مرا خیلی اذیت می کند". هرکسی که نامم را صدا می‌زند و پاک نیست مسلماً این برای من مشکل ایجاد می‌کند.

اما من یک بودا هستم، این یک دروغ نیست. من نه تنها یک بودا هستم، بلکه چیز دیگری هستم که هنوز نمی خواهم به شما بگویم. من همچنین 轉輪聖王 (پادشاه چرخاننده چرخ دارما) هستم. این را تمام کائنات می دانند. اگر مرا باور ندارید، بروید بالا از بودا بپرسید، از فرشتگان بپرسید، از قدیسین و فرزانگان بپرسید، بودیساتواها - هر که می شناسید - آنها به شما خواهند گفت که من یک بودا هستم. من مایتریا بودا هستم و پادشاه گرداننده چرخ دارما هستم. من به همه اینها نیاز دارم تا هم اکنون از دنیایمان مراقبت کنم. در حال حاضر هیچ کس دیگری نمی تواند این کار را انجام دهد. و این حقیقت است که به شما می گویم. چه باور کنید چه نکنید. من باید حقیقت را به شما بگویم چون به اینجا مربوط می شود. من به بودا بودن یا چنین چیزی افتخار نمیکنم. من مدام از خطر و افراد بد – افراد بدی مثل همین "تیچ مین تان" فرار می‌کنم. او هیچ چیزی درباره هیچ‌کس نمی‌داند. او زیاد مطالعه نمی‌کند. او فقط زیاد حرف می‌زند، دهان بزرگش را فقط برای جلب توجه باز می‌کند. و البته خیلی از مردم به او باور دارند، چون او یک راهب، به اصطلاح یک راهب است.

چه نوع راهبی چنین لباس کاشایای (ردای راهبی) رنگارنگی می‌پوشد؟ برای چه؟ بودا هرگز این‌طوری لباس نمی‌پوشید. و هیچ راهب خوبی چنین لباس‌هایی نمی‌پوشد. شاید بعضی از راهبان دیگر که هنوز خیلی روشن‌ضمیر نشده باشند، اما آن‌ها چنین لباس‌های چند رنگ را فقط برای جلب توجه به خودشان نمی‌پوشند. شما بازیگر سینما یا تئاتر نیستید. شما به این همه رنگ نیاز ندارید. برای چه؟ مگر اینکه واقعاً آنرا خیلی دوست داشته باشید. انواع رنگ‌ها... و این کار زیادی برای خیاط ها است. آنها باید رنگهای مختلف را از انواع پارچه های مختلف برش دهند و درست کردنش زمان زیادی می برد. و هم‌زمان بسیاری از پارچه‌های بزرگ و زیبا را خراب می‌کند، زیرا از هر پارچه باید یک تکه کوچک بریده شود. سپس پارچه‌های زیادی را خراب می‌کند. این هدر دادن پارچه است. انجام این کار بی فایده است. من هیچ فایده‌ای در این نمی‌بینم.

افتخار نمی‌کنم که بگویم یک بودا هستم. من یک بودا هستم، و اگر توبه کنید و به ذات اصلی خود، پاکی و شفقت بازگردید، وگان شوید، به خدای متعال، به همه بوداها، به همه استادان، بودیساتواها، توبه کنید، آنگاه شما را می بخشم، به نام خدا، به نام همه بوداها؛ من قدرت دارم که روح شما را نجات دهم، شما را از جهنم نجات دهم و این حقیقت است. اگر این دروغ باشد، همه بوداها مرا خواهند کشت و دیگر هرگز یک تکه نخواهم شد. من خودم ادعا نمی‌کنم که یک بودا هستم - من یک بودا هستم. در اصل، من حتی نمی‌خواستم این را بگویم، اما خدا و همه بوداها به من گفتند که در این زمان ِ اضطراریِ دنیایمان باید بگویم.

من هرگز نام خود را چینگ‌های اعلام نکرده‌ام؛ این نام از جانب استاد "تیک تین هان" در تایوان (فورموسا) به من داده شد. و پس‌از آن، او مرا فرستاد تا احکام را از یک بیکشونی (راهبه) بگیرم، و بعد من به ماندن با استاد در آن معبد ادامه دادم تا اینکه استاد "شِنگ یِن"- "تیک تان نیم"- از من دعوت کرد که به نیویورک بروم و همه اینرا میدانند- استاد "تیک تین هان"، همچنین همه شاگردان، همه راهبان و راهبه‌ها نیز این داستان را می‌دانند. نمی‌توانم خودم این نام را روی خودم بگذارم؛ حتی نمی‌دانستم که لازم است نام دیگری داشته باشم. من نام دیگری دارم، قبلاً "تی نگوئین" بودم، که ازجانب اولین استادم، "تیک نیو دین" است.

بنابراین او (تیچ مین تان) همه این دروغ‌ها را گفت، همه این دروغ‌ها را فقط برای اینکه مرا کوچک جلوه دهد، زیرا او از اعتبارم و عشقی که مردم در هر کجا که می‌روم به من دارند بسیار می‌ترسد، و از عشقِ به‌اصطلاح شاگردان، درنتیجه او بسیار ترسیده است. او باید حتی روی صحنه برود و به من تهمت بزند.

و آمد تا این مجری زیبای این کانال عالی را - که من اولین بار شش ماه پیش، کم و بیش شناختم - اذیت کند تا وقت او را تلف کند، وقت بینندگان را تلف کند، تا گوش دهند که او به من بد دهانی می‌کند، به من تهمت می‌زند. اما من چه بدی در حق کسی انجام داده‌ام؟ آیا من به مردم یاد داده‌ام که دزدی کنند، بکُشند، کار بدی انجام دهند؟ نه! من همه چیزهای خوب را یاد دادم: اینکه باید به والدین خود وفادار باشید، باید صادق باشید، باید برای زندگی خود کسب درآمد کنید. و من کسب درآمد میکنم تا به مردم فقیر کمک کنم.

تعدادی از اهداییهای استاد اعظم چینگ های برای اهداف مثبت در جهان. & کمک های مالی تقریبی برای سالهای ۱۹۸۹ تا ۲۰۲۴

و غیره...

در مجموع تقریبا: از ژانویه ۱۹۸۹ تا سپتامبر ۲۰۲۴ ۷۶۳۶۹۸۲۲ دلار (اهداییهای دیگری هستند که در اینجا نیامده اند) (این مقدار تخمینی شامل سایر کمکهای خیریه‌ای که استاد بصورت پنهانی یا خودجوش بدون هیچ رسیدی اهدا کرده‌اند نیست یا شامل کمکهایی که ما رد آنها را گم کرده‌ایم نمی‌باشند، همچنین شامل کمکهای مالی جدید که بعد از این محاسبات انجام شدند، نمیباشند.)

استاد اعظم چینگ های (وگان) "عمیقاً شاکرهستند که بعنوان یک وسیله فروتن برای خداوند-عزیز-قادرمطلق میباشند برای هر کمکی که خداوند به کودکان ارزشمند خود عطا میکند."

من هرگز کار اشتباهی انجام ندادم، بنابراین او فقط به من تهمت می‌زند، زیرا واضح است که حسادت می‌کند. چیز دیگری به ذهنم نمی‌رسد، و اگر او ادعا کند که قبلاً دوست صمیمی من بوده، به خدا قسم که اصلاً او را به یاد نمی‌آورم. من هرگز دوستی مثل او نداشته‌ام. در واقع، هرگز دوست نزدیکی نداشته‌ام، نه یک دوستِ مرد نزدیک مثل او. من او را نمی‌شناسم! حتما آن‌قدر به من حسادت زیادی دارد که قلبش پر از نفرت شده و نتوانسته خود را به‌عنوان یک راهب کنترل کند و این همه دروغ را برای تخریب من گفته تا خودش را بالا بکشد یا هر چیز دیگری. او بیش از حد حسود است، زیرا شاید خیلی از مردم و شاگردانم به من عشق می‌ورزند، شاید. من هرگز در تمام سخنرانی‌هایم، در تمام این دهه‌ها، هیچ چیز اشتباهی تعلیم نداده‌ام.

اما باشد، من از او متنفر نیستم، ای کاش روزی همه چیز را بفهمد و تکامل بهتری داشته باشد. از سطح شیاطین بالاتر رود تا انسان شود و یک قدیس شود. باید توبه کند. اول باید توبه کند و تغییر مسیر دهد. و او باید از tham, sân, si (طمع، خشم، جهل) و حسادت خود دست بردارد. حسادت نیز tham, sân, si است- طمع، خشم. این فقط خشم نیست، واقعاً خشونت است. و نداشتن فضیلت است، مخصوصاً برای یک راهب. به او توصیه می‌کنم که به زندگی ساده‌تر و دلسوزانه‌تر برگردد و زیاد به‌دنبال شهرت و ثروت نباشد. وگرنه، زمان خیلی سریع می‌گذرد و او دیگر پیر شده - بهتر است مراقب زندگی بعدی خود باشد وگرنه جهنم به او یاد می‌دهد و این خیلی دردناک است.

او باید به خودش یاد بدهد. نباید چیزی به من یاد بدهد. او هیچ چیز نمی‌داند، و همه این دروغ‌ها را به همین شکل می‌گوید. مردم چگونه به او گوش ‌دهند؟ من چگونه به یک دروغگو گوش کنم؟ چگونه می‌توانم با راهبی که دروغ می‌گوید بروم و آموزش بگیرم؟ نمی‌دانم درباره چند نفر دیگر دروغ می‌گوید، با چند نفر دیگر ادعای دوستی می‌کند یا ادعا می‌کند می‌شناسد تا خودش معروف شود. اما در مورد خودم می‌دانم زیرا او در مورد من صحبت می‌کند. همه‌اش دروغ است، ۹۹.۹٪ دروغ است، به‌جز نام من، "تان های".

حتی او اینجا گفت، "من او را در آغوش گرفتم و گفتم دوستش دارم." بله، او را می‌بخشم و دوستش دارم. و خداوند او را برکت دهد. باشد که بودا روح او را نجات دهد زیرا او بسیار سنگین است، بسیار پرگناه، سنگین شده. به همین دلیل هاله او این‌قدر تاریک است. امیدوارم او افرادی را که به او نزدیک می‌شوند را آلوده نکند. زیرا خدمتگزاران مایا این نوع تاریکی را در خود دارند. گاهی آنها فقط برای فریب مردم می‌توانند کمی نور ظاهر کنند. اما اکثر افرادی که چشم سومشان باز است، قدرت فرا‌بینی دارند، هاله او را می‌بینند - بسیار تاریک است. کاملا سیاه نیست، به رنگ قهوه‌ای قهوه‌ است و سوراخ‌هایی در آن هست. این یکی از بدترین چیزهایی است که می‌توانید داشته باشید، به جز سیاه.

او مدام می‌گوید که مرا دوست دارد. من حتی او را نمی‌شناسم، اما از عشق ات سپاسگزارم. اما شما هنوز مدام می‌گویید که کسی را دوست دارید و مدام به او تهمت می‌زنید، در مورد زندگی ِ خصوصی او و حتی نام خصوصی او و این چیزها صحبت می‌کنید. این اسم خصوصی من نیست. اما بااین‌حال، حتی اگر این‌طور باشد، او نباید این کار را می‌کرد. باید بگویم که این یک نوع شخصیت بسیار گستاخ و پست است. و از بابت گفتن آن، متاسف نیستم. مستحق این است، او شروع کرد.

من اصلا او را نمی‌شناختم. نمی‌دانم چرا مجبور شد مرا به میان بکشد و اسمم را سیاه کند و هر چیزی بگوید، دروغ در مورد من بگوید. من این را درک نمی‌کنم. و اگر می‌تواند انگلیسی یا آولاکی (ویتنامی) بخواند، باید بداند من همه چیزهای درست را یاد می‌دهم. من در مورد بوداها نیز صحبت می‌کنم. انواع سوتراهای بودایی، انواع داستان‌های بودایی که در تمام این دهه‌ها برای به‌اصطلاح شاگردانم خواندم. من نیازی ندارم که او مرا چیزی بنامد - بودا یا راهب یا راهبه. من برای انجام کاری که میکنم نیازی به پذیرش او ندارم.

هرکدام از ما آزادی زندگی خود را داریم، فقط این آزادی را نداریم که به دیگران تهمت بزنیم، برای هیچ و بی‌دلیل تهمت بزنیم. این در قوانین فیزیکی، در قوانین عمومی، نیز ممنوع است، چه رسد به اینکه از ۲۵۰ احکام برای راهب بودن صحبت کنیم. مردم شما را "سو فو" می‌نامند که به معنای "استاد" و "پدر" است. و شما در مورد یک دختر کوچک بی‌گناه این‌طور صحبت می‌کنید، حتی اگر راهبه نباشد. او یک دختر کوچک است، بی‌آزار، بی‌گناه، و شما این‌طور صحبت می‌کنید؟ شما به او تهمت می‌زنید، او را تحقیر می‌کنید، به او توهین میکنید و نام خصوصی او را به میان می‌آورید، یا هر چیز دیگری. برای چه؟ او با شما یا هر کسی در کل این سیاره چه کرده است؟ هیچ چیز. او فقط از نظر مالی، معنوی، فیزیکی به مردم کمک می‌کند - هر چقدر که می‌تواند. راهبانی مثل شما، اگر واقعا راهب هستید، برای کشور ما آولاک (ویتنام) مایه شرمساری هستید. برای اعتبار بین المللی کشور ما شرم‌آور است که چنین به‌اصطلاح راهبی مثل شما را بار آوریم. پس قبل‌از اینکه به دیگران تهمت بزنید ابتدا باید خودتان را بررسی کنید.

حالا دیگر بسیاری از دروغ‌ها را می‌دانید. بسیاری از دروغگویان در این دنیا را. برخی برای بدترین هدف دروغ می‌گویند - مردم را به سقوط در جهنم می‌کشانند. این بدترین دروغی است که می‌توان ساخت. و این افراد، 'تران تام' و 'هوئه بئو'، هر دوی آنها را بارها نجات دادم - حداقل دو بار که برخی شاهدان دیدند. دفعات دیگر هیچ‌کس ندید، چون کسی با من نبود. اما بیش از دو بار، و آنها هنوز توبه نکرده‌اند. چون نجات‌دادن در دنیای آسترال با دنیای فیزیکی متفاوت است. نجات‌دادن در دنیای فیزیکی آسان است. همه می‌توانند ببینند که شاید زخمی شده‌اید یا مرده‌اید، افراد شما را درمان کرده و دوباره زنده می‌کنند. برای بدن آسترالی متفاوت است. برای دیدن آن باید به دنیای آسترال رفت. و جسم فیزیکیِ آن موجود آسترالی هنوز حتی نمی‌داند که در جهنم در حال مجازات‌شدن است. موضوع این است.

اما او به‌زودی خواهد مُرد. چنین افرادی عمر زیادی ندارند؛ آنها خواهند مرد و آنگاه خواهند دانست. آنها ممکن است از نظر جسمی بیمار باشند و همه اینها، اما متوجه نخواهند شد که این مربوط به مجازات آسترالی در جهنم است. موضوع این است. درنتیجه بسیاری از انسان‌ها هیچ‌چیز دربارۀ اشتباهی که انجام داده‌اند نمی‌دانند و اینکه ازقبل درحال مجازات‌شدن هستند و زندانی‌ شده‌اند یا دارند در جهنم میسوزند، فقط وقتی که بدن فیزیکی را ترک کنند میفهمند. آن‌گاه خواهند فهمید. و آن‌وقت دیگر خیلی دیر شده است.

من به همه شما، بشریت هشدار می‌دهم، خواهش می‌کنم، جهنم [واقعا] وجود دارد. و حتی اگر از نظر فیزیکی هنوز زنده باشید، بدن آسترالی شما دیگر در جهنم است. فقط منتظر شما است که از بدن خارج شوید، آن‌وقت همه چیز را خواهید دانست، همه‌چیز را خواهید دید. این بدن است که مانع می‌شود شما جهان‌های بد و همچنین بهشت‌های خوب را ببینید. به همین دلیل است که انسان‌ها، این‌قدر ناآگاهانه زندگی می‌کنند. افسوس! لطفاً بیدار شوید، خواهش می‌کنم، خواهش می‌کنم. به من اعتماد کنید، من از گفتن تمام این حقایق هیچ منفعتی کسب نمیکنم. لطفاً بیدار شوید. توبه کنید. وگان شوید، صلح را حفظ کنید، کارهای نیک انجام دهید. اگر می‌خواهید به "خانه" بروید، یک استاد پیدا کنید. یک استاد در قید حیات، روشن‌ضمیر و شایسته را پیدا کنید. فقط به صحبت‌های آنها گوش ندهید. چشمانشان را ببینید، ببینید چه انجام می‌دهند. و پیش‌از اینکه قلبتان را به آنها بسپارید، به‌درستی قضاوت کنید.

لازم نیست به من ایمان داشته باشید یا پیرو من باشید. فقط پیرو قلب‌تان باشید. بروید یک استاد پیدا کنید و به او پناه ببرید. یا راهبی پیدا کنید و نام "آمیتابا بودا" را با او ذکر کنید، چون اگر آن راهب مقدس باشد و در عمل خود صادق باشد، آن‌گاه مقداری از انرژی‌اش را به شما قرض می‌دهد. اگر با او خوب باشید، او از شما محافظت خواهد کرد. او شما را تعالی خواهد بخشید. ممکن است هنوز بالاتر از سطح سوم نباشد، اما حداقل این شانس را دارید که استادان بیشتری را در آنجا، در بهشت بالاتر ملاقات کنید. و بعد می‌توانید بیشتر بیاموزید، به جای اینکه به جهنم بروید یا به دنیای متلاطم فیزیکی برگردید که شما را گیج می‌کند، شما را تنزل می‌دهد، شما را کور می‌کند تا در انواع فعالیت‌ها و موقعیت‌های دردناک دخیل باشید، تا که خدا را فراموش ‌کنید، بودا را فراموش ‌کنید، خودتان را فراموش می‌کنید. مشکل این است.

پس لطفاً بروید یک استاد پیدا کنید. یا یک راهب پیدا کنید، هر ‌راهبی که واقعاً صادق باشد و به بوداها اعتقاد داشته‌ باشد را. به راهبانی که می‌گویند، سرزمین "‌آمیتابا" وجود ندارد گوش ندهید. می‌دانید که "شاکیامونی بودا" آن روایت را گفت و در زندان به تفصیل برای ملکه درباره سرزمین ‌"آمیتابا بودا" گفت. "شاکیامونی بودا"‌ نمی‌تواند دروغ بگوید. چرا باید دربارۀ آن دروغ بگوید؟ پس ما خوش‌شانس هستیم که هنوز آن "سوترای آمیتابا ‌بودا" را داریم. آن را پیدا کنید، چاپ کنید، بخوانید، بخرید، قرض بگیرید، کپی ‌کنید، هر کاری که می‌توانید انجام دهید. شب و روز نام "آمیتابا بودا" را تکرار کنید. اگر نمی‌توانید کار دیگری انجام دهید، اگر وقت برای هیچ‌چیز دیگری ندارید- "آمیتابا‌ بودا" و "کوان‌ یین ‌بودیساتوا"، پناه شما هستند. خواهش ‌می‌کنم، با تمام وجودم به شما می‌گویم. من فقط می‌خواهم شما را نجات دهم و چون شما به من اعتماد ندارید، خیلی چیزهای دیگر را به شما می‌گویم، فقط برای شما.

لازم نیست به من ایمان داشته باشید. مجبور نیستید پیرو من باشید. فقط یک کاری بکنید. وگرنه دیگر زمان زیادی برای بحث نداریم که چه کسی خوب است، چه کسی نیست. فقط مواظب خودتان باشید. به خدا دعا کنید، به بوداهایی که به آنها اعتماد دارید، دعا کنید. بوداهای زیادی در دنیا وجود دارند؛ فقط اینکه "آمیتابا ‌بودا" راحت‌ترین آنها برای شماست تا بتوانید به او دسترسی داشته باشید. به خاطر "عهد رحمت" او که اگر او را صدا کنید، شما را نجات‌ خواهد داد. پس آن را به عادت تبدیل کنید؛ او را بخوانید تا در لحظه ترک این دنیای جعلی او را به یاد داشته باشید. او شما را به خانه واقعی‌تان بازخواهد گرداند!

و نباید از هر راهبی پیروی کنید، حتی اگر معروف است یا راهبی قدیمی است یا تعداد زیادی راهبه و راهب پیرو او هستند، اگر او به "آمیتابا بودا" اعتقاد ندارد، اگر می‌گوید جهنم وجود ندارد، مثل "تیک نیات توو"، درآن‌صورت او مایا است. او برای نیروی منفی کار می‌کند. او برایتان خوب نیست. لطفاً به دنبال استادی بروید که به بوداها اعتقاد دارد و واقعاً معتقد است سرزمین‌ "آمیتابا بودا" وجود دارد. من به شما تضمین می‌کنم که آن وجود دارد. من آن سرزمین را می‌شناسم. حتی بسیاری از شاگردان من آن سرزمین را می‌شناسند. ما می‌توانیم به آنجا برویم و بیاییم. لطفاً باور کنید. لطفاً به "آمیتابا ‌بودا"، ایمان داشته باشید، همانطور که "شاکیامونی بودا" به شما می‌گوید. شما باید به او ایمان داشته باشید. و جهنم وجود دارد- نه مثل "تیک نیات توو" که می‌گوید جهنم وجود ندارد و در مورد آن ۵۰۰ سال پس از بودا، آمده است. خیر.

از زمان بودا، بودا این‌ را گفته. و همین‌طور خیلی خیلی خیلی قبل‌از آن نیز در "سوترای کیستیگاربا"- شما می‌دانید، Địa Tạng Vương, Kinh Địa Tạng Vương Bồ Tát -همه جهنم‌ها با جزئیات در آن سوترا توضیح داده شده‌اند. همه این‌ها را بخوانید. و امروزه آنها در "ای- کوان تائو" یا در سایر اعتقادات مذهبی هم وجود دارند، آنها هم به جهنم می‌روند - از جهنم دیدن می‌کنند تا برگردند و چیزهایی دربارۀ جهنم بنویسند. و همچنین به بهشت می‌روند- از بهشت دیدن می‌کنند و برمی‌گردند و کتاب می‌نویسند. کتاب‌هایی دربارۀ جهنم، کتاب‌هایی دربارۀ بهشت هستند- می‌توانید از هر جایی دریافت کنید، از انتقال دهنده‌های واقعی جهنم و بهشت، از "جی‌ گونگ بودا" - Tế Công, Phật Sống Tế Công. بودای درقید حیات "جی‌ گونگ"، او به جهنم و بهشت رفت تا برگردد و به انتقال دهنده کمک ‌کند تا همه این‌ها را برایتان بنویسد. لطفاً تحقیق کنید. جهنم وجود دارد! به همه ‌بوداها و خدای متعال قسم می‌خورم که حقیقت را به شما می‌گویم. منتظر نمانید تا به آنجا بروید تا آنرا بفهمید و به من بگویید که حق با من است. من آن را نمی‌خواهم. خواهش می‌کنم، جهنم وحشتناک است! رنج بی‌پایان است. لطفاً هدفتان بهشت باشد. هدفتان را "سرزمین بودا" قرار دهید.

برخی از مردم ممکن است فکر کنند که "تیک نیات توو"، هیچ چیز بدی را به مردم توصیه نمی‌کند، مثلاً دزدی یا کشتار یا انجام هر کار بدی را. گفتن ‌اینکه سرزمین "‌آمیتابا ‌بودا" و جهنم وجود ندارد، این خودش بدترین چیز است، بدتر از هر جنایتی که او می‌تواند در حق مومنان مرتکب شود. چون شکستن ایمان مردم به این صورت آنها را در برابر حمله منفی آسیب‌پذیر می‌کند. چون آنها خالی خواهند بود. آنها جایی برای پناه بردن نخواهند داشت. و اگر مردم باور داشته باشند که جهنمی وجود ندارد، بعد می‌روند هرنوع بدی نسبت به سیستم دولتی به جامعه، به مردم، به همسایگان و خانواده‌شان می‌کنند، چون معتقدند جهنمی وجود ندارد. اگر آنها به‌ "تیک نیات توو" اعتقاد داشته باشند، هر کار بدی انجام خواهند داد. نیازی نیست کسی به آنها بگوید کار بدی انجام دهند، آنها این کار را خواهند کرد. پس این بدترین جنایتی است که می‌توانید مرتکب شوید وقتی سرزمین بودا را انکار می‌کنید و جهنم را انکار می‌کنید. پس من به شما می‌گویم: از این نوع افراد دوری کنید.

Photo Caption: به بالا برس، به چیزی که پایین است، توجه نکن!

دانلود عکس   

بیشتر تماشا کنید
همه قسمت‌ها  (5/11)
بیشتر تماشا کنید
آخرین ویدئوها
به اشتراک گذاری
به اشتراک گذاشتن در
جاسازی
شروع در
دانلود
موبایل
موبایل
آیفون
اندروید
تماشا در مرورگر موبایل
GO
GO
Prompt
OK
اپلیکیشن
«کد پاسخ سریع» را اسکن کنید یا برای دانلود، سیستم تلفن را به درستی انتخاب کنید
آیفون
اندروید