جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
Li-Hua: پیش از اینکه مادر من به زمین بیاید، باید ابتدا شخص مناسبی را پیدا می کرد که فرزندش باشد، تا بتواند آزمون خود را به پایان برساند. او همچنان به دنبال کسی میگشت. بسیاری از فرشتگان آمدند ولی هیچ کدام از آنها موافقت کرد. من نیز به سویش آمدم. او صادقانه از من خواست برای کامل کردن وظیفه اش، به او کمک کنم. من موافقت کردم، و او بسیار شاد شد. آنگاه او به روی زمین آمد. Li-Hua: گاهی به دیدن مادر آینده ام می آمدم، و متوجه شدم که او هنوز بسیار کوچک است. لذا فکر کردم بهتر است ابتدا سگ باشم، زیرا طول عمر یک سگ کافی بود تا مادرم بزرگ شود. یک بار دیدم فرشتگان در صف بودند تا بعنوان توله سگ های متفاوت زیبا و شریفی به دنیا آیند. در آن لحظه، من نیز خواستم یک سگ باشم، برای همین وارد صف شدم. Li-Hua as angel: وای، شگفت آور است! یک سگ " مالتیز". خیلی دلم می خواست یک سگ مالتیز باشم. Angel: بسیار خب! شما میتوانید آن سگ باشید. Li-Hua as puppy: این همه توله سگ! نمی توانم برای رسیدن به مامان سگی ام رقابت کنم. ببینید چه کار میتوانم انجام دهم! هوم... وای! گرم است. گرم و شیرین است. بسیار خوشمزه! از بزرگ شدن، Li-Hua as puppy: احساس خوبی دارم. ها؟ کسی مرا بغل کرده. وای! آنجا یک جای خواب و یک ظرف غذا برای سگهاست. اَه! چرا دوباره گوشت و استخوان است؟ Caregiver: چرا غذا نمیخوری؟ Li-Hua as puppy: وای! سالاد. فوق العاده است! هوم... خوشمزه است! Caregiver: آه، متوجه ام. تو نیز سالاد دوست داری! بفرمایید. بقیه این مال تو. Li-Hua: بخاطر راحتی من برای وارد شدن به باغچه و بازی کردن، مراقب من روی درب خانه، برایم یک درب نصب کرد. وای! باران می بارد! عالی است! خاک باغچه، مرطوب، نرم، سرد و خنک است. احساس خوبی دارم! این بسیار راحت است. Caregiver: آهای! چرا اینقدر خودت را کثیف کردی؟ بیا! داخل بیا و دوش بگیر! Li-Hua: مراقب من همواره یک عالمه لباسهای خشک شده در آفتاب را در بالکن می گذاشت. من وارد آنها میشدم و همانجا می خوابیدم. Caregiver: کوچولو، کوچولو! Li-Hua: اول نمیخواستم به او پاسخ دهم. اما ترسیدم که نگران شود، برای همین چند بار واق واق کردم. Li-Hua: دیگر زمان سگ بودن من تقریبا تمام شده بود. یک روز که مراقبم نبود، خود را برای از دنیا رفتن آماده کردم. اما مراقب من فهمید و فوراً مرا در آغوشش گرفت. و من به آرامی جسم سگ را ترک کردم. در عرض یک لحظه، من فرشته شدم، به همان قد و اندازه ی مراقبم. دریافتم که او نمی تواند آنچه می بیند را متوجه شود، لذا بلافاصله به شکل سگ، تغییر قیافه دادم. مراقبم فوراً فهمید، و با شادی برای من دست تکان داد تا با من خداحافظی کرد. و من به بهشت بازگشتم. VO: بعدا، آنطور که "لی-هوا" بیاد می آورد، یک گروه از موجودات فرشته ای با هیجان جمع شدند تا استاد اعظم چینگ های را ببینید که به زیبایی می رقصند! Angels: وای! استاد اعظم چینگ های می خواهند برقصند! VO: آن روزی که استاد اعظم چینگ های رقصیدند روز ۲۵ اکتبر ۱۹۹۵ و در حین یک جشن برای روز استاد اعظم چینگ های بود. در آن زمان "لی-هوا" دیگر قرار بود که بعنوان یک انسان بدنیا بیاید. Boy angel: "عجله کن! نوبت تو است که متولد بشوی." Little angel: من می خواهم سگ تو باشم. Many angels: ما نیز میخواهیم سگهای تو باشیم. Li-Hua as angel: خیلی متأسفم. من فقط میتوانم تعدادی از شما را با خود ببرم. Li-Hua as angel: من با فرشته ای به مکان خداوند رفتم. خداوند بر تخت سلطنتی بود. او از من خواست برای وقتی که میخواهم یک انسان شوم، نقاط ضعفی را بردارم. اما من تنبل بودم و نمی خواستم یکی بردارم. God: فرزندم، تنها استاد نیازی به برداشتن نقاط ضعف ندارد. Li-Hua as angel: پس من میخواهم استاد باشم! God: استاد بودن، کار سختی است. متوجه ای؟ تو فعلا باید مأموریت خودت را انجام دهی. من اجازه میدهم بهشت را به یاد بیاوری، اما مأموریت خود را به یاد نخواهی آورد. Li-Hua as angel: بعد، من شروع به برداشتن نقاط ضعفم کردم. و عیب و ایرادهای زیادی برداشتم. Arch angel: "خیلی برداشتی!" Li-Hua as angel: بعد من به سرعت مقداری از نقاط ضعف را کنار گذاشتم. VO: "لی-هوا" صبح روز بعد بدنیا آمد، در ۲۶ اکتبر سال ۱۹۹۵. Li-Hua: و بعد، در زمانی که روی زمین در حال بزرگ شدن بودم، همواره بهشت را به یاد داشتم. اما به کسی آنرا نمی گفتم، تا اینکه همین اواخر با مادرم صحبت کردم. حالا در کنار پدر، مادر، برادر کوچکتر و سگ هایم، همه با هم زندگی بسیار شادی را داریم. بعد از تماشای این داستان، امیدوارم همه بتوانند حیوانات را دوست بدارند، به همان طریقی که خانواده مان را دوست داریم. اثر جانبی وگان: تنها گزینه شما، بهشت است. هرکدام از شاگردان استاد، تجربه های معنوی درونی مشابه، متفاوت یا بیشتر، و/ یا برکات دنیوی دارند، اینها فقط بعضی از نمونه ها هستند. معمولا ما آنها را، بخاطر توصیه استاد، با کسی درمیان نمی گذاریم. برای تماشا و دانلود تجارب بیشتر دیگر لطفا از این سایت دیدن فرمایید SupremeMasterTV.com/to-heaven