جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
بعد از یک اعتکاف، مدت زیادی بود که همدیگر را ندیده بودیم. فقط او اینکار را میکند. فقط وقتی بعد از مدتها مرا میبیند، چون دلش برایم تنگ می شود. نگران بود که دیگر او را نپذیرم، پس باید احساساتش را ابراز می کرد. «دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم!» اوه، اولین بار حدود۲۰ دقیقه طول کشید. او مدام می دوید و می آمد و می رفت و یکسره این را می گفت. [...] همچنین مات و مبهوت بودم. فقط آنجا ایستاده بودم.