جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
بنابراین، پاتریارک پنجم هُنگرن داشت او را امتحان میکرد، و او را دعوا میکرد، منظورم دعوا نیست، بلکه به او توهین میکرد و گفت "چگونه یک وحشی از جنوب، مانند تو، یک بودا میشود؟ تو؟ تو بدنبال چه نوع بودایی هستی؟ تو؟چطور ممکن است که یک بودا شوی؟ [...] او گفت: "کیش کیش، برو، دور شو!" احتمالا او هویننگ را اینطوری بیرون کرد که انگار او شخص بخصوصی نیست. ولی... آن شب، وقتی همه خوابیدند، شاید نیمه شب، او رفت تا هوییننگ را ببیند. هردو صحبت کردند. بعد او فهمید.